روزگاری من و تو عاشق هم بودیم در شبی مهتابی تو برایم خواندی
نازنینم، عشقم،تکیه کن بر دستامو دگر هیچ مخور
غم بی تکیه گهی که منم تکیه گهت و بدان ای گل من
که پناهت مردیست که مثال کوه است و چه آسان من خام
باورت می کردم و نمی دانستم تکیه کردن بر عشق تکیه بر قامت سست باد است


غروب رفتن تو لحظه هایم را شکستم...زیر بارون جدایی
با خیال تو نشستم بی تو تنها گریه کردم تو شبهای بی ستاره
انتظارت رو کشیدم تا که برگردی دوباره پشت شیشه روز و شبها
دل به بارون میسپارم...من برای گریه هایم چشمه ها رو کم میارم.
انتظار با تو بودن منو از پا در میاره...ترس از این دارم که بی تو تا ابد چشمام بباره.
البته هنوز هم عاشقیم